دلگیرم از مرغ هایی که دانه خوردنشان پیش ما بود وحالا برای دیگران تخم میگذارند..برو ای مرغ من اما میدانم بوی کباب شدنت روزی به مشامم میرسد...
هربار که کودکانه دست کسی راگرفتم گم شدم.ترس من از گم شدن نیست از گرفتن دستیست که بی بهانه رهایم کند...
کلاغ ها گرچه سیاهند و آوازشان خوش نیست اما آنفدر باوفایند که شاخه های خشک درختان را در فصل سرد زمستان تنها نمیگذارند...تاقیامت کلاغتم...
نظرات شما عزیزان:
somy
ساعت19:31---2 اسفند 1391
وبلاگ قشنگی داری عسسسیسم
|